محمّد احمدیان_ سقز

مقدمه
مصاحبه‌ی آقای دکتر «عبدالکریم سروش» با «میشل هوبینگ» خبرنگار رادیو هلند، حاوی مطالبی است که قرآن را بشری جلوه می‌دهد؛ و پیامبر گرامی (ص) را به عنوان «آفریننده‌ی وحی» و خالق قرآن معرفی می‌کند. اگر چه چنین تفکّر و اندیشه‌ای درباره‌ی قرآن تازگی ندارد؛ ولی به نسبت آقای سروش که فردی فرزانه و اهل تحقیق است، تازگی دارد. نظر به این که موضوع مصاحبه، «قرآن» و شخصیت پیامبر(ص) است، لازم دانستم در نقد آن به قرآن استناد نمایم، و دلایل وحیانی‌بودن قرآن را، از زبان قرآن ذکر کنم. اگر چه صاحبنظرانی آن را نقد نموده‌اند، و در نقد خویش به آیات، اشعار مولوی و دلایل کلامی استناد کرده‌اند. بنده برای جلوگیری از تکرار دلایل نقد صاحب‌نظران، نظرات آنان را جمع‌بندی نموده‌ام، سعی نموده‌ام دلایلی را ذکر کنم در راستای تکمیل نظرات آنان باشد. در این مصاحبه آقای دکتر سروش نظرات «درمنگام» شاعر فرانسوی را تکرار می‌کند، «که پیامبر همانند یک شاعر احساس می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است». پیامبر (ص) را با عارفان و شاعران مقایسه می‌کند، و «وحی» را بالاتر از درجه‌ی شعر.

اینک چکیده‌ی مصاحبه‌ی دکتر سروش:مصاحبه دکتر سروش، دربرگیرنده‌ی مطالب محوری و اساسی است که مهم‌ترین نکات آن عبارتند از:
ـ وحی «الهام» است. این همان تجربه‌ای است که شاعران و عارفان دارند.
ـ شاعر احساس می‌کند که منبعی خارجی به او الهام می‌کند، و چیزی دریافت کرده است.
ـ شاعری، درست مانند وحی یک استعداد و قریحه است.
ـ بنا به روایت سنتی، پیامبر (ص) تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد.
ـ به نظر من، پیامبر (ص) نقش محوری در تولید قرآن داشته است.
ـ پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است.
ـ در سطح «وحی» تفاوت و تمایزی میان درون و برون نیست.
ـ این «الهام» از «نفس» پیامبر (ص) می‌آید و «نفس» هر فردی الهام است.
ـ اتحاد پیامبر (ص) با خدا، هم چون ریختن بحر در کوزه است.
ـ آن چه (پیامبر (ص)) از خدا دریافت می‌کند، مضمون وحی است.
ـ این وحی بی‌صورت است و وظیفه‌ی مشخص پیامبر (ص) این است که به این مضمون بی‌صورت، صورتی ببخشد.
ـ پیامبر (ص) باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود می‌داند منتقل می‌کند.
ـ شخصیت .... پدر و مادر و کودکی پیامبر (ص) در «وحی» نقش دارد.
ـ از دیدگاه سنتی در وحی خطا راه ندارد.
ـ وحی در مسائل صرفاً دینی مانند: صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذیر نیست.
ـ وحی، می‌تواند در مسائلی که به این جهان و جامعه‌ی انسانی مربوط می‌شوند، اشتباه کند.
ـ پیامبر (ص) به سطح دانش مردم زمان خویش «فرود آمده است» و به «زبان زمان خویش» با آن‌ها سخن گفته است.
ـ بسیاری از دیدگاه‌های من، ریشه در اندیشه‌ی سده‌های میانی اسلام دارد.
ـ عارفان نیز عمدتاً معتقدند که تجربه‌ی آن‌ها از جنس تجربه‌های پیامبران (ع) است.
ـ اعتقاد معتزلیان دال بر مخلوق بودن قرآن در میان متکلمان شیعی، تقریباً اعتقادی بلا منازع است.
ـ امروزه می‌بینید که اصلاح‌گران سنی به موضع شیعیان نزدیک‌تر می‌شوند و اعتقاد به مخلوق بودن قرآن را می‌پذیرند.
دیدگاه روشنفکری جدید و قدیم نسبت به نزول قرآن
موضوع «وحی نفسی» و شبهه‌ی وارد بر سبک نزول قرآن امری جدید نیست، بلکه در هر عصری از دیدگاه‌های مختلف چنین نظراتی، تیرگی بی‌مایه‌ای بر عرصه‌ی اندیشه‌ی اسلامی سایه افکنده، و در زمان شبهات از طرف اهل نظر جواب کافی داده شده‌اند. امّا اوّلین شبهه‌ای که هنگام نزول «وحی» وارد می‌شود، صاحب کلام خودش به دفاع از آن می‌پردازد.
در صدر اسلام «ولید بن مغیره» پس از استماع تلاوت قرآن توسط پیامبر گرامی اسلام (ص) در مورد قرآن از روی عناد اظهارنظر می‌کند، قرآن جریان را بیان می‌کند. آیات 11 الی 25 سوره «المدّثر» خداوند علیم، ژست و پرستیژ «ولید بن مغیره» را به تصویر می‌کشد، گویی هم اکنون در مقابل خواننده قرآن صف‌آرایی نموده است، و شخص قرآن خوان را به چالش فرا می‌خواند.
[کَلاَّ إِنَّهُ کان لآیاتِنَا عَنِیداً * سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً * إِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ * فَقُتِلَ کَیفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ کَیفَ قَدَّرَ * ثُمَّ نَظَرَ * ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ * ثُمَّ أَدْبَرَ وَٱسْتَکْبَرَ * فَقَالَ إِنْ هَـٰذَآ إِلاَّ سِحْرٌ یؤْثَرُ * إِنْ هَـٰذَآ إِلاَّ قَوْلُ ٱلْبَشَرِ] مدثر/25ـ11
«هرگز! چرا که با آیات ما دشمن و ستیزه‌جو است* به زودی او را به بالا رفتن از گردنه وا می‌داریم* او بیندیشید و نقشه و طرحی را آماده ساخت* مرگ بر او باد! چه نقشه‌ای که کشید و چه طرحی که ریخت* باز مرگ بر او باد* چه نقشه‌ای که کشید و چه طرحی که ریخت! باز هم نگریست و دقت کرد* سپس چهره درهم کشید و شتابگرانه اخم و تخم کرد* بعد واپس رفت و گردن افراخت* آن گاه گفت: این (کتاب قرآن نام) چیزی جز جادوی منقول از (پیشینیان و روایت شده از دیگران) نمی‌باشد* این چیزی جز سخن انسان‌ها نیست».
مستشرقان هم در مورد قرآن دست روی دست ننهاده، بلکه در ایجاد شبهه‌ی بشری جلوه دادن قرآن تلاش مستمر خویش را عرضه کرده‌اند. در جوابیه‌ای که مرحوم رشید رضا در کتاب «وحی محمدی» نوشته است، اظهار می‌دارد: «امیل درمنگام» شاعر فرانسوی، شبهه‌ای که «مونتیه» به طور اجمال بیان کرده چنان تفصیل داده است که مانند آن را از نویسندگان اروپائی ندیده و سراغ نداریم ... امیل درمنگام می‌گوید: «(محمّد (ص)) در غار حرا عزلت و تنهایی گزید، و در آن جا ایمان او قوت گرفت وجدانش به پایه‌ی بلندی رسید و محیط افکارش وسعت یافته، فروغ بصیرت و بینائیش مضاعف گردید. و بر اثر آن عقل بزرگ و کاملش از آثار آشکاری که در آسمان و زمین مشاهده کرد بر یگانگی پروردگار وجود پی برد، و از سراسر نظامی که بر موجودات جاری است، آگاه گردید؛ و سزاوار و لایق رهبری مردم و نجات دادن آن‌ها از گمراهی و نمایاندن راه رستگاری به آن‌ها گردید .... ولی باز هم چنان فکر و اندیشه می‌کرد و متأثر و بی‌تاب می‌شد و میان درد و اَلَم و امید و ناکامی به سر می‌برد. تا بالاخره معتقد شد همان پیغمبر موعود است که خداوند برای راهنمائی مردم خواهد فرستاد، و این اعتقاد در خواب بر او ظاهر شد و کم کم به قدری قوی شد که به صورت فرشته درآمد که در بیداری نزد او می‌آید و «وحی» را بر او می‌خواند. اما معلوماتی که در این وحی برایش آمده از همان اصول نامبرده‌ی بالا و آن چه عقل و اندیشه‌اش به او گفته و از تمیز دادن بین خوب و بد سرچشمه گرفته است، می‌باشد. ولی همه این‌ها در نظرش چنین می‌نمود، که از آسمان فرود آمده و خطاب خداوند و پروردگار است، که به وسیله‌ی «ناموس اکبر» یعنی فرشته‌ی حامل وحی که جبرئیل یا روح القدوس باشد، بر او فرود می‌آید. یعنی همان فرشته‌ای که بر موسی بن عمران (ع) و عیسی بن مریم (ع) و پیغمبران دیگر (ع) فرود می‌آید، بر او نیز فرود می‌آید». (1)

نکات افتراق و اشتراک دیگاه‌ها
1ـ ولید بن مغیره، منکر پیامبر (ص) و اسلام و دشمن و معاند دین اسلام بوده، و از روی عناد و ستیزه‌جویی با دین، قرآن را «بشری» جلوه می‌داد.
2ـ امیل درمنگام، مستشرق فرانسوی از روی برتری‌جویی آئین مسیحیت و تضعیف اسلام و قرآن، چنین اظهارنظر می‌کند. حاضر است بپذیرد که «ناموس اعظم» حامل پیام وحی برای موسی (ع) و عیسی (ع) بوده است، ولی حاضر به پذیرش فرود، و نزول جبرئیل که به نزد پیامبر اسلام (ص)، نیست.
3ـ دکتر سروش، اندیشمند مسلمان برخلاف روشنفکر فرانسوی حاضر به پذیرش نزول «ناموس اعظم» برای هیچ کدام از پیامبران (علیهم السلام) نیست، چون اگر چنان چه او هم مانند امیل درمنگام بپذیرد فرشته‌ی وحی بر موسی (ع) و عیسی (ع) نازل شده است، بر محمّد (ص) اولاتر، بلکه وحی تمام پیامبران را از منظر عارفانه و الهام نفسی می‌داند.
4ـ هر سه دیدگاه در نقطه‌ای مشترک هستند، آن هم «بشری» جلوه دادن وحی است. سلب قُدْسیت وحی از قرآن، به نسبت معاندین «صدر اسلام» و مستشرقین و مبشّرین مسیحی جای تعجب نیست، ولی برای اندیشمندی مسلمان چون دکتر سروش نه تنها جای تعجب و تأسف است؛ کم‌ لطفی و جفا به نسبت قرآن و محبّت پیامبر اسلام (ص) می‌باشد.

عدم اثبات صحت دلایل رویکرد سنّتی
دکتر سروش، در مصاحبه‌ی خود ضمن تقسیم رویکردها به «سنتی و مدرن»، اظهار می‌دارد: «در دیدگاه سنتی، وحی در مسائل صرفاً دینی مانند: صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذیر نیست».
این جمله جای تأمل است، اولاً دکتر سروش چه مکانیسمی دارد برای اثبات این که دلایل قیامتی صحت داشته، و از خطا محفوظ و مصون می‌باشد. کسی از قیامت برنگشته تا اخبار درست آن را بیان کند مگر با توجه به دلایل آیات دیگر قرآن، ثانیاً بحر خدایی در «کوزه‌»ی قلب پیامبر (ص) چرا محصولش نیمی از آن خطاپذیر و نیم دیگر آن، خطاناپذیر از آب درآمده است؟ شاید بگوید این درخت نیمه دیگرش پیوند بشری خورده و محصولش سلامتی خود را از دست داده است، آن وقت درخت مبارک زیر سؤال می‌رود. و کوزه متهم می‌گردد به تغییر ماهیت آب بحر!! بدون تردید آن چه رسالت قرآن است مصون از خطا، [ اَلْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینکُمْ وَ أتْمَمَتُ عَلَیکَم نِعْمَتی] امروز احکام دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم.
طبق نظریه‌ی دکتر سروش، ‌اولاً: پرونده‌ی رسالت، که مهر «أتْمَمْتُ» خورده است؛ و از نظر منطقی خطاپذیر و وجود خطا در اموری که مربوط به رسالت قرآن باشد، تکمیل و تمام یافته تلقی نمی‌گردد. ثانیاً به صفات الهی خدشه وارد می‌شود، خدایی علیم و خبیر به رسولش چنان الهام نمی‌کند که از خطای دنیایی پیامبرش (ص) جلوگیری نماید، آن چه ‌آقای دکتر سروش به عنوان خطا تلقی می‌کند اموری همانند: [ أنْتٌمْ اَعْلَمُ بِأمورِ دنیاکُمُ] چنین اموری خارج از رسالت قرآن بوده و امور مربوط به بشر است نه صاحبان رسالت؛ و إلاّ امور دنیایی که مسئولیت هدایت آن بر عهده‌ی خداوند است به دور از خطا و انحراف است. فلسفه‌ی اصلی دین، هم هدایت دنیا است و وعده‌های قیامتی برای تشویق و تنبیه انسان‌ها است، هدف اصلی ادیان به ویژه اسلام برای درست کردن انسان در دنیا می‌باشد؛ چون دنیا مزرعه آخرت است، نه قیامت! حال اگر رسالت قرآن نتواند در دنیا هدایت کند، مزرعه آخرت را خراب کرده در نتیجه به قسمت دوّم آن هم که قیامت است خدشه وارد می‌شود.

دیدگاه صاحب‌نظران در نقد اندیشه‌ی دکتر سروش
در گلستان قرآن، هر گذر کننده‌ای بر ذوق خویش از گل‌های آن دسته گلی چیده، و آن را بر سبد اندیشه و سفره اندیشوران می‌گذارد، و همانند داروخانه‌ای هر کس پزشک‌وار، دارویی خاص را تجویز نموده، و در راستای شفای دل‌ها اقدام می‌نماید. نگارنده با مطالعه‌ی نقدهای صاحب‌نظران و ارباب نظر؛ مشاهده نمودم هر کدام در زاویه به دفاع از کلام الهی پرداخته‌اهد. اگرچه نقادان افراد توانا و صاحب‌نظر هستند، ولی باز میدان برای کسانی دیگری باز، و فرصت قلم‌فرسایی فراهم است. میدان جولان در قرآن، فراتر از کره زمین است، که سال‌ها دانشمندان و پژوهشگران در آن به جستجو و کاوش پرداخته‌اند، ولی هر روز تازه‌های دیگری به بشریت عرضه می‌کنند. نگارنده ضمن بهره‌وری از نظرات صاحب‌نظران دیدگاه آنان را جمع‌بندی نموده و نکاتی را در جهت تکمیل‌تر نمودن دیدگاه آنان، عرضه می‌دارد.

الف: دیدگاه صاحب‌نظران به صورت کلی:
1ـ تکرار واژه‌های «أنزال»، «تنزیل» و «نَزَل» بیانگر فرود آمدن قرآن است بدون هیچ دگرگونی در آن.
2ـ کسی که استعداد و توان کشف معنوی (علوم و معارف دینی) را دارد، به طریق اولی استعداد و توان کشف صوری (جزئیات امور عالم ماده) را هم دارد.
3ـ همان مبدأ غیبی (خدا) که با کشف معنوی و صوری از حقیقت پرده برمی‌دارد، همان مبدأ فاعلی است، که مفهوم و صورتی مطابق با آن حقیقت را بر ذهن زلال مبدأ قابلی یعنی شخص مکاشف (پیامبر (ص)) و وحی شده القاء و ابقاء می‌نماید. [سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَىٰ] اعلی/6
4ـ ماده‌ی «نَزَلَ» که دلالت بر پائین آوردن قرآن به سطحی که مردم بفهمند کار پیامبر (ص) نیست، بلکه امری غیراختیاری است که توسط مبدأ غیبی انجام گرفته است.
5ـ پیامبر اکرم (ص) در برخی موارد از او سؤال می‌کردند که آن چه شما در این مورد می‌گویید سخن خدا و وحی است؛ یا سخن خود شما، و اگر معلوم می‌شد، سخن خدا و وحی است بی‌چون و چرا می‌پذیرفتند، و چنان چه بدین گونه نبود میدان را برای اِعمال نظر خودشان باز می‌دیدند.
6ـ آیات3 الی5 سوره‌ی‌نجم [وَمَا ینطِقُ عَنِ ٱلْهَوَىٰ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحَىٰ * عَلَّمَهُ شَدِیدُ ٱلْقُوَىٰ] بیانگر آموزگار و آموزش‌پذیر‌ی، استاد و شاگرد است.
7ـ حروف مقطعه قرآن، رمزی است بین خداو رسولش (ص).
8ـ مکالمات قرآن، جهنمی با بهشتی، فرشتگان با جهنمیان و بهشتیان، مکالمه ابلیس با خداوند همگی بیانگر بر گرفته شدن قرآن، از یک مبدأ غیربشری است.
9ـ تکرا واژه «قُلْ» در قرآن 332 بار، بیانگر دستوردهی خداوند و دستورپذیری پیامبر گرامی (ص) است.
10ـ تکرار لفظ «قالوا ـ یقولون» به تعداد 331 بار، بیانگر وحیانی بودن قرآن است.
11ـ 14 بار دستور استغفار از طرف خداوند، بیانگر مورد خطاب قرار دادن پیامبر (ص) از طرف خداوند است.
12ـ تحریم، و منع تحریم در سوره تحریم، و سرزنش پیامبر (ص)، بیانگر جدایی عامل و قابل وحی است.
13ـ قصص قرآن و داستان گذشتگان به درستی، نه همانند یک تاریخ، بیانگر اتصال وحی به منبعی غیربشری است.
14ـ سرزنش پیامبر (ص)، در آغاز سوره «عَبَسَ» بیانگر غیربشری بودن وحی است.
15ـ تهدیدات سخت قرآن از جمله آیات 38 الی 40 سوره «حاقه» بیانگر جدایی عامل و قابل وحی است.
16ـ مأمور شدن پیامبر گرامی (ص) به ابلاغ وحی، بیانگر جدایی دستور دهنده و دستور پذیرنده است.
17ـ دستورات فراوانی که در قرآن آمده است، مبنی بر عدم اطاعت با الفاظ «فلا تُطِعْ» بیانگر جدایی میان آمر و مأمور است.
18ـ خطاب‌های مکرّر «یا ایها الناس» و «یا ایها الإنسان» بیانگر مُنْزلْ بودن قرآن است.
19ـ مکانیسم محافظت از وحی خارج از قلب پیامبر (ص) در مقابل عوامل بیرونی و درونی در سوره‌ی «جن» آیات 26ـ28 بیانگر جدایی مبدأ وحی و مقصد وحی است.
20ـ محافظت از وحی برای همیشه، و اثبات نزول آن در آیه (9) سوره «حِجر»، با توجه به آیات 41 و 42 سوره «فصّلت» بیانگر آسمانی بودن قرآن است.

ب: تکمیل دلایل قرآنی از قلم نگارنده
1ـ جدایی بین قرآن و حدیث
به محض گرایش زنان پیامبر (ص) به امور دنیا و زینت‌های دنیایی، و آن چه با بیت نبی (ص) سرسازگاری نداشت، خداوند در آیات 28 الی 33 سوره‌ی «احزاب» آنان را مورد سرزنش قرار می‌دهد؛و پیامبر (ص) را مأمور به‌اعلام موضع می‌کند. در پایان به زنان پیامبر (ص) توصیه می‌کند که منزلتان محل تلاوت «قرآن» و «حکمت» باشد. [وَاذْکُـرْنَ مَا یُتْـلَى فِی بُیُوتِکُـنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْــمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً] احزاب/34
و آیات خدا و سخنان حکمت‌انگیز (پیغمبر (ص) را که در منازل شما خوانده می‌شود (بیاموزید و برای دیگران) یاد کنید. بی‌گمان خداوند دقیق و آگاه است.
حکمت، همان فرموده‌های پیامبر گرامی (ص) می‌باشد؛ اگر قایل به «الهام نفسی» باشیم، تفسیر ما از «آیات و حکمت» چیست؟ آیا این تصریح بر دوگانگی و جدایی قرآن و حدیث؛ و عامل و قابل وحی نیست؟

2ـ غیرمختار بودن مسلمانان در مقابل حکم خداوند
[وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِیناً] احزاب/36
«هیچ مرد و زن مؤمنی در کاری که خدا و پیغمبرش (ص) داوری کرده باشند، اختیاری از خود در آن ندارند (و اراده‌ی‌ ایشان باید تابع اراده‌ی خدا و رسول (ص) باشد) هر کس هم از دستور خدا و پیغمبرش (ص) سرپیچی کند، گرفتار گمراهی کاملاً آشکاری می‌گردد. (احزاب/36)
در آیه‌ی فوق ـ که مقدمه‌ی اصلاح یک موضوع اجتماعی دوران جاهلیت است ـ خداوند مسلمانان را از پذیرش حکم، آزاد نگذاشته است.
و کسانی را که سرپیچی می‌کنند به گمراهان آشکار معرفی می‌کند، حال اگر قرآن «الهام عارفانه» است؟ اولاً چه تضمینی دارد که حکم اصابه حق نموده است و راه خطا را نپیموده است؟ ثانیاً توده مردم ـ غیر از اهل علم ـ چگونه تشخیص بدهند احکام کدامیک مربوط به جهان آخرت مصون از خطا، و کدام یک مربوط به این جهان است که احتمال خطا در آن‌ها وجود دارد؟
3ـ ابطال حکم پسرخوانده
قبل از اسلام پسرخوانده حکم پسر را داشته، که علاوه بر موضوع ارث، همسرش هم برای پدر حکم محرم را داشت. اسلام با این روش اجتماعی ناپسند وارد مبارزه و ریشه‌کن کردن آن می‌شود. پیامبر گرامی (ص) مأمور مبارزه با آن می‌شود. ضمن ناخشنودی از چنین فرهنگ و رسمی، از طرح آن هراس داشته و از مردم می‌ترسد.
[وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ] احزاب/37
«و از مردم می‌ترسیدی، در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی.»
اگر بپذیریم قرآن «الهام درونی» و وحی نفسی است، محتوای خطاب از نوعی دوگانگی درونی، و نفس دوگانه در درون پیامبر (ص) پرده برمی‌دارد. نفسی از مردم می‌ترسد، و موضوع را پنهان می‌کند، و نفسی حکم به ازدواج با زن مطلقه‌ی زید صادر می‌کند:
[فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لاَ یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَآئِهِمْ إِذَا قَضَوْاْ مِنْهُنَّ وَطَراً وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً] احزاب/37
«هنگامی که زید نیاز خود را بدو به پایان برد (و بر اثر سنگدلی و ناسازگاری زینب، مجبور به طلاق شد و وی را رها کرد) ما او را به همسری تو درآوردیم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخواندگان خود نباشد، بدان گاه که نیاز خود را بدان زنان به پایان ببرند و (طلاقشان دهند) فرمان خدا باید انجام شود.»

حال آقای دکتر سروش!
اولاً، «زوَجّنکها» کلمه ازدواج و عقد زینب از طرف چه کسی صادر شده است؟ از طرف خداوند یا الهام درونی؟ در روایات آمده است که در زمان حیات پیامبر گرامی (ص) یکی از افتخارات «زینب» این بوده است که عقدش در آسمان صورت گرفته است.
ثانیاً، این امر یکی از امور دنیایی است چگونه و به چه دلیل ما ثابت کنیم از امور خطاپذیر نبوده؟ کسانی که با اسلام دشمنی آشکار دارند می‌گویند پیامبر (ص) شیفته و عاشق زینب بوده و زید را وادار به طلاق زینب کرده است. طبق نظریه‌ی آنان این عمل پیامبر (ص) از امور خطاپذیرش بوده است!!.

4ـ کشف اسرار درونی
اگر بپذیریم قرآن یک «الهام شاعرانه‌ صوفیانه» است، و نتیجه‌ی تجربیاتی عارفانه، امّا نمی‌توانیم بپذیریم که پیامبر گرامی (ص) از قلوب انسان‌ها آگاه و باخبر بوده است. چون «علیمٌ بذات الصدور» تنها خداوند است. و دلیل این گفته توطئه‌های زیادی است که از طرف یهود و منافقان برای پیامبر (ص) طراحی کردند، و پیامبر (ص) از آن‌ها اطلاع نداشت تا خداوند ایشان را از طریق وحی و جبرئیل باخبر می‌کرد. اگر از طریق مکاشفه عرفانی و یا در حد بالاتر قایل به کشف برای پیامبر (علیه السلام) باشیم که پرده از امور غیبی برداشته‌اند، اما برداشتن پرده از اسرار قلب‌ها خارج از حوزه قدرت پیامبر (ص) و پیامبران (علیهم السلام) است. یکی از آن مسائل درونی و قلبی «محبّت» است؛ که تنها در حوزه قدرت خداوند است و بس. خداوند در آیه 129 سوره نساء پرده از قلب پیامبر (ص) و قلب سایر انسان‌ها برمی‌دارد و می‌فرماید: [وَلَن تَسْتَطِیعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَیْنَ النِّسَآءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ]
شما هرگز نمی‌توانید (از نظر محبت قلبی) میان زنان دادگری (کامل) برقرار کنید هر چند هم (در این راه به خود زحمت دهید و همه‌ی کوشش و توان خود را به کار برید).

جناب آقای دکتر سروش!
اولاً، چه ضرورتی دارد پیامبر (ص) این موضوع درونی، که عبارتست از محبّت و عدم عدالت محبّت میان زنان و امور مربوط به زندگی شخصی خویش را برای جامعه و مسلمانان منتشر کند؟ آن چه مد نظر شارع و آن چه به درد جامعه می‌خورد عدالت بیرون و رعایت حقوق زنان در خارج از درون است.
ثانیاً، «أن تعْدِلوا» با صیغه جمع مذکر مخاطب، دایره زندگی شخصی پیامبر (ص) را شکافته، و وارد حریم قلبی دیگران و تمام مردان شده است. پیامبر گرامی (ص) که تهمت ناموسی به ایشان وارد می‌کنند دچار شک و تردید می‌گردد، چگونه می‌توان از تمام قلب‌‌های هم عصر خودش عرب و عجم اطلاع کسب کند و اخبار آن را به صورت قطع اعلام کند؟
ثالثاً، «لَنْ تَسْتَطیعُوا» هرگز نمی‌توانید، اگر بپذیریم از طریق مکاشفه بر قلوب یارانش ـ در عصر خودش ـ اطلاع حاصل نموده است، چگونه می‌توانیم ثابت کنیم بعد از هزار و چهارصد سال از قلوب امثال من و شما چنین اطلاعی پیدا می‌کند و با صیغه هرگز، آن را بیان می‌کند؟ باید بپذیریم این احکام و ریزه‌کاری‌ها برگرفته از مبدأی است نه زمان و مکان برای او مفهوم دارد و نه پرده و حجاب، آن هم خداوند خبیر و آگاه، و قرآن هم کلام «مُنْزَل» اوست.

5ـ اعلام خاتمیت
طبق رأی و نظر دکتر سروش، قرآن بر دو محور استوار است. یکی محور اموری خطاناپذیر از قبیل صفات الهی، قیامت و مسائل عبادی؛ و دیگری امور دنیایی و اجتماعی و خطاپذیر. حال اعلام خاتمیت پیامبر (ص) جزء کدام یک از مسائل قابل طرح در قرآن است. امور دینی خطاناپذیر یا امور دنیای خطاپذیر یا هر دو؟
[مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَـکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماًاحزاب/40
«محمّد (ص) پدر (نسبی) هیچ یک از مردان شما (نه زید و نه دیگری) نبوده (تا ازدواج با زینب برای او حرام باشد) و بلکه فرستاده خداوند و آخرین پیغمبران (علیهم السلام) است و خداوند از همه چیز آگاه بوده و هست.»
اولاً، باید بپذیریم هدایت قرآنی، هدایت دنیایی است و آخرت ثمره‌ی تلاش دنیا است. «الدُنیا مَزْرَعَةُ الاخرَة» اگر هدایتی دردنیا خطاپذیر باشد، در آخرت هم دچار مشکل می‌شویم، چون موضوع بهشت وجهنّم موضوع تشویق و تنبیه است، پس اصل مسلم در خطاناپذیری امور دنیایی قرآن است.
ثانیاً، امور خاتمیت از امور دنیایی است چون تمام پیامبران (علیهم السلام) برای اصلاح عقیده و عدالت آمده‌اند) که هر دو برای امور دنیا است.
[وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَاجْتَنِبُواْ الْطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ] نحل/36
[لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزْلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ] حدید/25
در سوره «حدید» آیه 25 خداوند سرلوحه‌ی دعوت اجتماعی تمام پیامبران (علیهم السلام) را عدالت اجتماعی بیان فرموده است. «لِیقوم النّاسُ بِالقِسْطِ» تا مردمان دادگرانه رفتار کنند.
اگر اعلام خاتمیت از امور دنیایی باشد احتمال خطا در اعلام آن وجود دارد، پس باید به انتظار پیامبر بعدی نشست!!

6ـ وصف امور غیبی
در قرآن صحبت از بعضی امور رفته است اگر چه دنیایی هستند ولی جزء امور غیبی می‌باشند. ـ یعنی به قول دکتر از امور خطاپذیر هستند ـ یکی از این امور حالت احتضار افراد در حال مرگ می‌باشد. خداوند آن حالت را به تصویر می‌کشد ضمن بیان آن، اعلام می‌کند خارج از توان بشری حتی محمّد (ص) می‌باشد.
[وَلَوْ تَرَى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ]انفال/50
«اگر ببینی (ای پیغمبر (ص) هول و هراس و عذاب و عقابی را که به کافران دست می‌دهد) بدان گاه که فرشتگان جان کافران را می‌گیرند و سر و صورت و پشت و روی آنان را از هر سو می‌زنند (و بدیشان می‌گویند): عذاب سوزان را بچشید.»
خداوند به پیامبر (ص) می‌فرماید: اگر ببینی، یعنی نمی‌توانی ببینی چه حال و هول و هراسی آنان را فرامی‌گیرد. در همان حال در پایان سوره «واقعه» تصریح می‌کند که شما انسان‌ها ناتوان از دیدن چنین منظره‌ای هستید.
[فَلَوْلاَ إِذَا بَلَغَتِ ٱلْحُلْقُومَ * وَأَنتُمْ حِینَئِذٍ تَنظُرُونَ * وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَلَـٰکِن لاَّ تُبْصِرُونَ] واقعه/83 ـ 85
«پس چرا هنگامی که جان به گلوگاه می‌رسد* و شما در این حال می‌نگرید* ما به او نزدیکتریم از شما، و لیکن شما نمی‌بینید.»
این امور خارج از اراده انسان حتی پیغمبر (ص) هم می‌باشد؛ چون در آیه 50 سوره «انفال» اشاره صریح دارد. اگر قایل به الهام «عارفانه و شاعرانه» قرآن باشیم دیدن این همه صحنه‌های رنج مشرکان و کفار دور و برش برای پیامبر (ص) بسیار رنج‌آور بوده است؛ و اگر ایشان قادر نبوده‌اند با توجه به آیه 50 سوره «انفال» وحی از طرف خداوند علیم به امور غیبی و بیانش مربوط به خداوند است و پیامبران (علیهم السلام) هم در این گونه موارد همانند بشر بوده‌اند. «أَنَا بشَرٌ م?